بندگی کن تاکه سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
سر بنه در کف ، برو در کوى دوست
تا چو اسماعیل ، قربانت کنند
بگذر از فرزند و مال و جان خویش
تا خلیل الله دورانت کنند
عیدتون مبارک
>
@ عـــــــــــــــــشق مـــــــــــــــــهدی@... منتظران مهدی بسم الله ...
|
بندگی کن تاکه سلطانت کنند عیدتون مبارک
>
یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
موی از غم سامراییام گشته سپید شهادت جانسوز امام علی نقی(ع) تسلیت باد > [ شنبه 13 مهر 1392برچسب: *عشق مهدی*, ] [ 22:6 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ][
شاید برای آمدنت دیر کردهای
> [ جمعه 12 مهر 1392برچسب:*عشق مهدی*, ] [ 13:54 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ][
همه ی طراوتش را مدیون یک گل است : گلِ زیبای نرگس، در تقویمِ انتظار ...
«اللهم عجل لولیک الفرج»
> [ جمعه 12 مهر 1392برچسب:*عشق مهدی*, ] [ 13:47 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ][
خدایا!
وقتی تووجود داری چراباز آدم هاعاشق آدم هایی دیگر میشوند؟؟
حالم بهم میخوره از این دوست داشتن مزخرف آدما!!!
از شیخ ِ بهایے پرسیدند : [ دو شنبه 17 تير 1392برچسب:*عشق مهدی*, ] [ 12:39 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ][
روزی از روزها، شخص شصت ساله ای حساب و کتاب عمرش را می کرد تا حدس بزند در طول عمر، گناهانش چه اندازه است. او بعد از قدری تأمل با خود گفت:ـ حدود شصت سال از عمرم می گذرد؛ یعنی نزدیک به بیست و دو هزار روز عمر کرده ام. اگر در هر روز فقط یک گناه کرده باشم، اکنون چیزی حدود بیست و دو هزار گناه دارم. وای بر من که با چنین بار عظیمی از گناه می خواهم به سفر آخرت بروم!شخص مذکور پس از این محاسبه و آگاه شدن بر احوال خویش، فریادی بر کشید و سپس از هوش رفت و فوت کرد. به نظر شما این قضیه یه مشکلی نداره؟؟؟؟ اتفاقی اینو جایی خوندم حس کردم خیلی موضوع مایوس کننده ایه.هرکی واسه خودش حساب کنه ببینه چند روزه به دنیا اومده؟؟؟؟؟؟!!!!فکرشو بکن اگه این همه گناه کرده باشیم چقد زمان نیاز داریم جبران کنیممیخوام یه کم خودمو دلخوش کنم .اگه دختر باشیم توی نه سالگی و اگه پسر باشیم تو ۱۵ سالگی به سن تکلیف میرسیم و البته گناهایی که تو این مدت مرتکب شدیم زیاد فکرشو نکنیم درثانی مگه فقط گناه کردیم!!! کار خوب پس چی؟؟شبای احیا و دعای جوشن کبیر ِ تکلیف اینا چی میشه پس؟؟؟ تازه مگه نمیگن خدا ارحم الراحمینه و توبه بنده هاشو میپذیره؟؟؟؟ و میگه گر صد بار توبه شکستی باز آی. مگه گناه ناامیدی از درگاه خدای مهربون و بخشنده بالاتر از همه ی گناها نیست؟؟؟؟ مگه نشنیدی که میگن شیطان اگه همه ی راه ها رو امتحان کنه و جواب نده میره سراغ اینکه تو دل بنده های خدا بذر نا امیدی بکاره؟؟؟ تازه خیلی چیزا هست که اگه بهش فکر کنی امیدوار میشی مثلا اینکه دوستدار اهل بیت و بویژه حضرت علی ع رو میگن جزء آتشیان نیستن و از آتش دوزخ مصونن و خیلی چیزای دیگه که بهتر میدونی. پس با این اوصاف این شخص شصت ساله اگه یه کم ته دلش امید داشت به رحمت خدا و به این مسایل فکر میکرد فکر نمیکنید اوضاع خیلی بهتر میشد؟؟؟ البته این حرفای من باعث تساهل نشه هااااااااا نریم هر گناهی دلمون خواست بکنیم و بگیم خدا بخشنده مهربانه اینا رو گفتم هم خودمو آروم کنم و هم نظر شمارو درمورد داستان بالایی بدونم... امیدوار باش دوست من الهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا
>
خدایــآ ، مبــآدا از یـادمان برود که چــادرمان فقط برای رضای توست کسی بد بین شود نسبت به چــآدر و تمـآم چــآدری هــآ، بد بین شود نسبت به دین.... نقش بــآنوی نجیب وپــاکدامن را به مــآ دادی و رسـالت دین را بر دوش چــآدرمان گذاشتی... >
خدایا! به دل نگیر اگر گاهی "زبانم" از شکرت باز می ایستد ! تقصیری ندارد... ..." قاصر " است کم می آورد در برابر بزرگی ات... در دلم اما همیشه... دلنوشت: من برای بندگی تو هزار ویک دلیل می خواهم ممنونم که بی چون وچرا برایم خدایی می کنی...
> انگار تنهایی های تو خیلی بزرگترند. ۩۩۩ مگر ما کمتر از بنی اسرائیل هستیم که آنها برای آمدن حضرت موسی علیه السلام که منجی آنها بود، خالصانه دعا کردند و خداوند ۱۷۰ سال باقی مانده از غیبت حضرت موسی علیه السلام را به ایشان بخشید. > " مرگ" > ميدونيد چرا سرخاگ که ميريم گريه ميکنيم؟ > نیمه ی شعبان گل نرگس شکفت / چلچله از شادمانی شب نخفت
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات
>
از بعثت او جهان جوان شد ، گیتى چو بهشت جاودان شد ، این عید به اهل دین مبارک ، بر جمله مسلمین مبارک.
در مبارک ترین و فرخنده ترین روزی که بر زمین و زمان و عرش و فرش گذشته است نیکوترین و بهترین خلق خدا سینه اش وسعت دریا گرفت و مأمن وحی سرمد الهی شد. فرشته وحی از جانب خالق هستی و حکیم مطلق آفرینش آن که رحمان و رحیم است و مثل و مانند وهمتا ندارد، با دست پُر سوی احمد آمد و در غار حرا بر مصطفی (صلی الله علیه واله) سلام خدایش را رساند و امر پروردگارش را چنین ابلاغ کرد: که ای پیامبر ما بخوان!
>
پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟
مادر گفت : باقالی پلو با ماهی
با خنده رو به مادر کرد و گفت :
ما امروز این ماهی ها را می خوریم
و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند
چند وقت بعد ..عملیات والفجر 8 ...
درون اروند رود گم شد ...
و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد .....
> آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم >
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب،
کیست مولا نور حق را منجلی
و روز
پــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر
پدر عزیزم از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد این بالهای پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی
>
خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را
یکی همچون نسیم دشت می گوید
کنارت هستم ای تنها
خداوندا
آرزویم بزرگ دلم کوچک است
تو به بزرگی و جلالی که داری برآورده اش کن
(التماس دعا) >
یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت : آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم
>
>
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید)).. از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت : مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟
کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟ قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود . در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد ، قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست . قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید ، پیامبر گفت : اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست . مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند . آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد … و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری. . . >
گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیم؛سرپناه بی کسیم،طوفان تو آن را از من گرفت،کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟؟ خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود،تو خواب بودی،باد را گفتم لانه ات را واژگون کند،آنگاه تو از کمین مار پرگشودی!!!
چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی....
> رخت ِ زیبای آسمانی را ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ (ره): > انگار چینیها پس از كشتار تركهای مسلمان كشور خودشان، تصمیم گرفتهاند به مقدسات مردم مسلمان ایران هم به موهن ترین شكل ممكن حمله كنند.
>
*گفتـــــ: زيبــــا مي شوے! گفتمــــ :زيبا هستمــــ *گفتـــــ : زيباتر مے شوے گفتمــــ : زيبـــــاتر هم شدمـــ... *گفتــــ : تو زيبايے را دوست ندارے! گفتمــــ :ا تفاقا هم زيبايے را و هم خالق زيبايے را *گفتــــ: يك بار هم كہ شده زيبايے را تجربه كن..حس خوبے است گفتمــــ: من هميشہ حس خوبے دارم! *گفتـــــ: محال است!* *گفتمــــ : تو ميدانے زيبايے چيست؟ گفتــــــ: زيبايے تعريف كردنے نيس...حس كردنے ست *گفتمــــ : انتهاي زيبايے براے تو "خداست" يا "مردم"؟ گفتــــــ: حتما "خـــــــدا" *گفتمــــ: چقدر بہ اين حرفت ايمان دارے؟ گفتـــــ: نمے دانم! *گفتمـــــ: پس هيچ گاه مـــــــزه زيبايے را نچشيدے!*
خدايــــــــا....اين ها چرا نمي بينند اين همه زيبـــ♥ـــايي را؟؟!!
> دنیای امروز ما اینگونه شده است :
> ای كاش فدك این همه اسرار نداشت >
گنجشک و آتش
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت ! پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...... آن را روی آتش می ریزم ! گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد ! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که
خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !
>
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است
لب تشنه اگر آب نبیند سخت است
نوکر رخ ارباب نبیند سخت است
تعجیل در فرج امام زمان (عج) صلوات. >
خدايا بوي دود مي آيد! .
شعله هاي آتش را ميبينم که بر در خانه گرفته و نيمي از آن را سوزانده و همچنان بالا ميرود. خدا کند اهل خانه بيرون رفته باشند.
.
خدا کند زود از شعله ي آتش با خبر شوند
و بچه ها را نجات دهند.
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست خدایا , به روی درخشان مهدی --- به زلف سیاه و پریشان مهدی ( برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج............. صلوات ) >
پیشاپیش فرا رسیدن نورزو باستانی ، یادآور شکوه ایران را به همه مسلمانان و آزاده عالم، پاک پندار ، راست گفتار و نبک کردار و از عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی بسپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون بسازند . و آنکه سرمست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود ، طرب انگیز نوروز و جشن شگوفه ها را بر گزار می نمایند . از صمیم قلب تبریک می گویم.
« یا مقلب القلوب و الأبصار. »
دل ها ، آفتاب گردان تو شده اند و چشم ها به سوی تو، به دور
روی تو طواف می کنند؛ با بهار ..... « یا مدبر اللیل و النهار. » سایه های شب و آفتاب روز را تویی که تدبیر می کنی ..... « یا محول الحول و الأحوال .» حال دل های ما در دست های توست ؛ تو مانند گردش حال دانه ها به گیاه ، مثل رویاندن سبزی زندگی از متن تیره خاک، در کار آفرینی ، دل ها را می گردانی ............ « حول حالنا الی احسن الحال .» تدبیر قلب ما را، تو ساز کن ، گردش آفتاب گردان دل ما را تو هموار کن و ما را به بهترین وقت و نیکو ترین حال در این بهار، بی نیاز کن........................
>
سول خدا(ص) از جبرئیل سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارن د؟
جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که زن بیحجابی و بدحجابی میمیرد، و بستگان او را در قبر میگذارند
و روی آن زن را با خشت و خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود.
فرشتگان میخندند و میگویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت
(پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را میپوشانند
.هر چیزی در جهان خلقت اگر پوشش داشته باشد زیباتر است.......
عزیزان تمام هستی الگویی است برای به تکامل رسیدن ما انسان ها.آیا تا به حال به یک درخت سر سبز نگاه کرده اید چقدر زیباست، همه ما به نوعی در مقابل یک چنین درختی که پوششی از برگ های سبز دارد خودمون رو برای حفظش مسئول می دونیم و اگر کسی بخواهد شاخه ای از آن جدا کند شاید ناراحت شویم و بگوئیم چنین کاری را انجام ندهد، اما اگر درختی عریان باشد از آنجایی که این درخت رو تا حدودی فاقد ارزش حساب می کنیمنسبت به آن بی خیالیم و واسه همین است که عده ای چقدر زود از ریشه ان را در می آورند.
در خلقت انسان ها هم تا حدودی وضعیت بدین گونه است، اگر پوشش داشته باشی هم خودت سالم تری و هم به دیگران ضرر و زیان نمی رسانی و دیگران هم از آنجا که خودت برای خودت ارزش قائلی و به فکر اطراف و سلامت جامعه ات هستی هرگز در پی قطع تو نمی افتنداما اگر بی حجاب باشی عده ای مثل یک درخت خشک تنه ات را برای چند دقیقه شعله ور کردن آتش شهوت وجودشان لازم دارندو دیگر فقط خاکستری بیش از آن وجود باقی نخواهد ماند.
آخه تا کی میخوایم دل آقا رو بشکنیم با کارهامون، اگر فساد و گناه زیاد یکی از علائم ظهور هست چرا ما؟؟؟
>
با سلام خدمت همه شما دوستان عزیز .حالتون که خوبه؟!
میدونید باز چی شده ؟من دوباره هوایی شدم هوایی سرزمین عشق سرزمینی که هردلی رو گرفتارخودش میکنه.دلم میخواد دادبزنم بگم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم
باز هوای هویزه ، شلمچه ، طلایه . خلاصه سرزمین نور کرده چی میشد که هر وقت دلت جایی میرفت جسمتم همراهش میرفت..
> سلام بر بازدیدگان گرامی . این عکس دیروز عصر خودم از شهدای گمنام انداختم در اهواز . برای شادی روح شهدا و همه رفتگان خودتون صلوات .
1 سجده نماز ظهرم طولانی نبود
واقعا یه کم به کارهای روزمره خودمون فکر کنیممممم > يه روز صبح مثل همه ي روزاي ديگه از خواب پا ميشي خدایا , به روی درخشان مهدی --- به زلف سیاه و پریشان مهدی
> |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |